سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه به هرچه از او پرسیده می شود پاسخمی دهد، بی گمان دیوانه است . [امام صادق علیه السلام]
امام حسین علیه السلام
درباره



امام حسین علیه السلام


علی اصغر
مطالبی که به طور سلسله وار در این وبلاگ مشاهده می فرمایید مجموعه سخنرانى هاى استاد آیت الله مصباح یزدی است که در حسینیه شهداى قم در محرم 1421 بیان شده و تحت عنوان آذرخشی دیگر از آسمان کربلا چاپ و منتشر گردیده است. ضمناً مدیر وبلاگ فقط منعکس کننده مطلب می باشد.

     و امّا اگر راه قبلى بسته بود و هر چه در میان مراجع جستجو کردند موفق به یافتن فتوایى موافق نظر خود در بین اقوال علماى گذشته و حاضر نشدند که بتوانند از آن سوء استفاده کنند، در این صورت چه کارى مى توانند انجام دهند؟ مرحله دوم فعالیت شیاطینِ فتنه گرْ القاى این شبهه است که علما بر چه اساسى فتوا مى دهند؟ در پاسخ این شبهه گفته مى شود: منبع فتواى علما قرآن و حدیث است و آنها از پیش خود فتوا نمى دهند. این شیاطین هم شبهه جدیدى را به این صورت مطرح مى کنند که بر چه اساسى مى توان ثابت کرد آنچه آنها از قرآن و حدیث فهمیده اند درست باشد. خود شما قرآن و حدیث را مطالعه کنید و به گفته هاى علما توجه نکنید. پس، مرحله دوم تلاش براى این است که مردم را از رجوع به علما باز دارند. راه این کار هم این است که مى گویند: خود قرآن مى گوید: «بیان للناس» است. اصلا، علما را کنار بزنید و خودتان براى فهمیدن قرآن اقدام کنید. این کارى است که تا جایى که بنده به خاطر دارم، بیش از چهل سال است که روشنفکران در این جهت فعالیت مى کنند. آنها به جوانان مى گویند: خود شما سعى کنید قرآن را بفهمید و به فهم خود عمل کنید. هر چه آن جوان مى گوید: من معناى قرآن را نمى فهمم و اصلا، عربى بلد نیستم. به او مى گویند: ترجمه قرآن را بخوان; سرانجام او را وادار مى کنند با مطالعه ترجمه قرآن مفهوم نادرستى از قرآن و روایات برداشت کند و به او القا مى کنند فهم تو درست است و همه علما اشتباه کرده اند و در همین راستا مى گویند: از مراجع تقلید نکنید مگر تقلید کار خوبى است؟! یکى از مغالطات مورد سوء استفاده فتنه گران همین است که قرآن «بیان للناس» است، پس شما خودتان بروید بفهمید; تقلید هم کار بدى است و خود قرآن هم از تقلید مذمت کرده است; پس خود شما هر چه مى خواهید از قرآن برداشت کنید.

اگر اتفاقاً با همان فهم ناقص و با استفاده از ترجمه ها سرانجام به نتیجه اى رسیدند که با خواسته آنها موافق نبود، در این صورت نوبت به مراحل بعدىِ فتنه گرى مى رسد.

ما در قرآن آیاتى درباره احکام جزایى داریم مثل بریدن دست دزد، تازیانه زدن کسى که عمل منافى عفت انجام دهد و مواردى از این قبیل. هر کس که حتى ترجمه قرآن را هم یاد گرفته باشد، معنى این آیات را مى فهمد و حتى اگر فتواى علما و رساله هاى عملیه هم نباشد، با برداشت سطحى از آیات هم همین معانى استفاده مى شود. در اینجا مراحل دیگرى براى گمراه کردن پیش مى آید. یکى از آنها همان است که امروزه بیشتر رایج شده است که مى گویند آنچه شما از قرآن و روایات مى فهمید و برداشتهایى که از آنها دارید، یک قرائت است، ولى ممکن است این آیات قرائت دیگرى هم داشته باشد. انسان نباید فهم خود را مطلق کند. این تعبیرات زیاد گفته شده است و حتماً شما هم شنیده اید که نباید فهم خود را مطلق کنید و بگوئید هر چه من مى فهمم همان درست است، بلکه دیگران هم هستند که برداشت دیگرى از آیات دارند. مثلا یک قرائت این است که باید دست دزد را برید، قرائت دیگر هم این است که منظور از بریدن دست این است که بروید به او پول بدهید تا دستش از دزدى بریده شود! زندگى دزد را تأمین کنید تا او مجبور نشود دزدى کند، در این صورت دستش از دزدى بریده مى شود! بنابراین قدم بعدى براى تحریف احکام و معارف دینى این است که مى گویند فهم شما از قرآن و حدیث اعتبار ندارد، زیرا قرائتهاى دیگرى هم وجود دارد! راه دیگرى مشابه آن، این است که مى گویند اصلا معانى آیات قرآن و متون دینى همان مفاهیمى نیست که مردم درک مى کنند زیرا اساساً زبان دین، زبان خاصى است. معنایى که مردم از آیات مى فهمند طبق زبان عرفى و زبان واقع نماست. اما زبانهاى دیگرى هم وجود دارند و از جمله آنها زبان دین است. بهتر است این را در قالب مثال بیان کنم. در میان اکثریت مردم جامعه ما کتاب حافظ شیرازى، کتابى دوست داشتنى است و در بسیارى از خانه ها وجود دارد و با آن فال هم مى گیرند و براى نیّت خود استفاده مى کنند، هر چند مسلماً حافظ در مقام این نبوده که در مورد نیات افراد پیشگویى کند، همچنان که به اعتقاد اکثر محققین زمانى که حافظ از مى، شراب، ساغر و این گونه موارد صحبت مى کند، منظور او مى و شرابى که مى خوارگان مى آشامند و مست مى شوند نیست. بزرگانى در تفسیر این عناوین کتابها نوشته اند. و گاهى چنین تعبیر مى کنند که: زبان شعر، زبان دیگرى است. فى المثل آنجا که شاعر از مى، ساغر و صهبا صحبت مى کند، منظور او مى میخانه ها نیست، بلکه مىِ محبت و مى مراقبه است یا تعبیرهاى عرفانى دیگرى براى این کلمات ارائه مى کنند و مى گویند زبان شعر زبان خاصى است و کسانى معناى واقعى غزلهاى حافظ را مى فهمند که با زبان شعر او آشنا باشند. شبهه افکنان مى گویند: هم چنانکه در مورد شعر گفته مى شود که زبان خاصّى دارد، در مورد دین هم زبان خاصى وجود دارد و زمانى که دین مى گوید آسمانها چنین و چنان است، خدا بهشتى آفریده است که نهرهاى آب در آن جارى است، منظور دین نهرها و واقعیتهایى که ما در این جهان داریم، نیست بلکه این تعبیرات بر اساس زبان مخصوصى است. اما درباره اینکه چه کسى باید این زبان را ترجمه و تفسیر کند و کلید رمز آن را کشف کند، بحثهاى زیادى انجام شده است. و هنگامى که سؤال مى شود که اگر معناى دیگرى منظور بوده چرا با این عبارات بیان شده است؟ مى گویند: این سخنان را براى ابلاغ یک پیام گفته اند و آن پیام این است که در کنار یکدیگر خوب و خوش باشید، با هم دعوا نکنید، با هم بسازید و همه با هم خوش باشید! اگر دین مى گوید فلان کار را نکنید که مبادا در جهنم بسوزید، به این دلیل است که آن کار به خوشى زندگى شما لطمه مى زند. اگر هم تشویق کردند فلان کارهاى خوب را انجام دهید تا باغها و قصرهاى بهشتى به شما داده شود، براى این است که شما را به انجام کارهاى خوب تشویق کنند، و گر نه هم چنانکه ابوسفیان گفت «لا جنة و ل نار»، نه بهشتى در کار است و نه جهنمى. همه این عبارات پیامى دارد و آن پیام این است که در کنار هم راحت زندگى کنید، با هم دعوا و کتک کارى و جنگ و خونریزى نکنید و با هم بسازید. این هم راه دیگرى است براى تحریف دین یعنى راه تأویل متون براساس نظریاتى که امروز در شاخه اى از فلسفه به نام «فلسفه هرمنوتیک» مطرح شده است.

اما ممکن است کسانى با فطرت پاک و عقل سلیم خود متوجه شوند که این نظریات درست نیست و بگویند: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) در راه دین رنجهاى زیادى را تحمل کردند و در نهایت در این راه به شهادت رسیدند، و همگى مردم را به مراجعه به قرآن دعوت مى کرده اند، از جمله احادیث فراوانى است که سفارش مى کنند که در آخرالزمان هنگامى که شبهه ها شما را فرا گرفته و متحیر مى مانید به قرآن رجوع کنید.حال، اگر نمى توان زبان قرآن را فهمید و زبان قرآن یک زبان رمزى است، پس چرا تا این حد به ما سفارش کرده اند که از قرآن استفاده کنید؟ بنابراین، یا باید بگوئیم مقصود آیات همان است که از قرآن مى فهمیم و قرآن هم درست است، یا باید بگوئیم قرآن دروغ است. نمى توان گفت قرآن راست است، اما معنایى دارد که هیچ کس آن را نمى فهمد و تمامى تعابیر قرآن رمز است!

فتنه گران براى این مرحله هم شبهه دیگرى آماده کرده اند. آنها مى گویند: شما در این تصور که قرآنى که در اختیار شما است کلام خداست، اشتباه مى کنید. اگر قرآن کلام خدا بود، حق با شما بود. ولى اصلا این قرآن کلام خدا نیست! امّا اگر قرآن کلام خدا نیست پس کلام کیست؟ شیاطین مى گویند: این قرآن کلام پیامبر است. براى اثبات ادعاى خود به آیات قرآن هم استناد مى کنند و آنها را مطابق نظر خود تفسیر مى کنند. به عنوان مثال در مورد این آیه که مى فرماید: «فانما یسر ناه بلسانک»1 یعنى: ما قرآن را با زبان تو میسّر و آسان فهم کردیم، مى گویند: معناى این آیه این است که قرآن زبان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) است. اگر بگویید پس تکلیف آیات فراوانى2 که مى گوید ما قرآن را نازل کردیم یا جبرئیل قرآن را نازل کرد چیست؟ در جواب مى گویند آنها تعابیرى است که براى زیبا جلوه دادن قرآن و نقاشى کلام گفته شده است. اصل مطلب این است که قرآن کلام خدا نیست بلکه کلام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) است.

ممکن است کسى در ردّ این شبهه بگوید خود پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفته است که قرآن کلام خداست و کلام من نیست. فتنه گران در پاسخ مى گویند: پیامبر چنین تصوّر مى کرد که خدا با او سخن مى گوید، ولى بر چه اساسى مى توان ثابت کرد که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اشتباه نکرده است؟ اگر گفته شود: پیغمبر معصوم است و اساساً تفاوت پیغمبر با دیگران در این است که او اشتباه نمى کند، در جواب خواهند گفت: اشتباه شما در همین جاست. چه کسى گفته است که پیغمبر(صلى الله علیه وآله)معصوم است. ادامه این بحثها به شبهه در عصمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) کشیده شد. آیا این مطالب را در این روزنامه ها و مقالات در طى چند سال گذشته نخوانده اید؟ مکرر بر این مسئله تکیه مى شود که مسئله عصمت پیغمبر (صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) مطلبى است که آخوندها درست کرده اند و خود پیغمبر(صلى الله علیه وآله) چنین ادعایى ندارد. آخوندها گفتند که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) معصوم هستند. در حالیکه پیغمبر نه تنها از گناه کردن معصوم نیست بلکه مرتکب گناه هم شده است و نیز در فهم کلام خدا هم معصوم نیست، او تصور کرده که وحى بر او نازل مى شود! اما پیامبر اشتباه کرده است!

این حرفهایى که مطرح کردم خیال بافى نیست، برخى از اساتید دانشگاه جمهورى اسلامى ایران، تئوریسین هاى لیبرالیسم و سکولاریسم، مطرح کرده اند و در کتابها، مقالات و سخنرانیهایشان از این قبیل صحبتها فراوان است.

به هر حال، سیر شبهه ها به اینجا رسید که قرآن کلام خداست و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) هم اشتباه نمى کند و این قبیل امور قابل اشتباه نیست. و خود خدا گفته است که آنچه در قرآن آمده حق است و باطلى در آن راه ندارد و از کلام خدا استفاده مى شود که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) معصوم است. فرض کنید ما به این نقطه رسیدیم و با استناد به قرآن اثبات کردیم که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام)معصوم هستند. در اینجاست که شبهه دیگرى مطرح مى شود و آن اینست که از کجا خدا راست گفته است؟! یکى از همین تئوریسین هاى معروف در کلاس دانشکده الهیات گفته بود که ما دلیلى بر اینکه خدا راست مى گوید نداریم! در اینجا چه دلیلى مى توانیم بیاوریم؟ آیا از قرآن دلیل بیاوریم براى اینکه خدا راست مى گوید؟ در جواب خواهد گفت من قبول ندارم که خدا راست مى گوید. چگونه شما به کلام او استناد مى کنید؟ به اصطلاح طلبه ها در اینجا "دور" لازم مى آید. شما به قرآن استناد مى کنید در حالى که من مى گویم خدا راست نمى گوید. حال شما چگونه به آیه قرآن استدلال مى کنید براى اینکه خدا راست مى گوید؟

اینجاست که فقط دلیل عقلى کاربرد خواهد داشت.اولین مطلب از اعتقادات دینى که باید به کمک دلیل عقلى اثبات کنیم، وجود خدا و صفات او، صحت دین پیغمبر و عصمت است تا بعد نوبت به سایر مسائل برسد و محتواى دین اثبات شود.

پس اساسى ترین و مبنایى ترین کارى که براى اثبات عقاید دینى باید انجام دهیم استدلال عقلى است. زمانى که کار به اینجا رسید، آقایان مى گویند: اصلا عقل چیست؟ عقل را حکماى قدیم به عنوان قوّه درک کننده و قضاوت کننده معرفى کرده بودند. اما در واقع چیزى به نام عقل وجود ندارد; آنچه در ما وجود دارد همین چشم، گوش و اندامهاى حسّى است. اصلا عقل چیست؟! معرفت صحیح تنها از طریق حس و تجربه بدست مى آید و ما معرفت عقلانى خاصّى نداریم! هر چه دلیل توسط تمام طوایف ادیان مختلف، حتى فیلسوفان نصرانى، یهودى، زرتشتى و سایر ادیان براى اثبات خدا با کمک دلیل عقلى اقامه شده است، این آقایان مى گویند که هیچ یک اعتبار ندارد. چون اصلا ما چیزى به نام عقل نداریم; هر وقت خدا را دیدیم مى گوئیم: هست. این همان حرفى است که بنى اسرائیل به موسى گفتند: «لن نؤمن لک نرى الله جهرة»3 (ما عقل نمى شناسیم) اگر مى خواهید ما ایمان بیاوریم، باید خدا را آشکارا به ما نشان دهید. ما ایمان نمى آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم. هر وقت خدا را دیدیم، وجود او را قبول مى کنیم. هر چه موسى فریاد زد که خدا جسم نیست که شما او را ببینید; این چه سخنى است که شما مى گوئید؟ این چه انحراف و گمراهى است که شما پیدا کرده اید؟ آنها گفتند: ما قبول نمى کنیم. به همین دلیل بنى اسرائیل گوساله سامرى را پرستیدند. چون آن را مى دیدند و صدایش را مى شنیدند «عجلا جسداً له خوار»4 کج اندیشان گفتند این خداى خوبى است که مى توان او را دید و علاوه بر اینکه از طلا ساخته شده است، صدایى هم دارد، در حالى که موسى(علیه السلام) مى گوید: باید خداى نادیده را پرستش کنید. چگونه موسى مى گوید من به کوه طور مى روم و با او مناجات مى کنم؟ ما این خدا را قبول نداریم، هر گاه موسى خدا را به ما نشان داد، آن وقت پرستش خداى او را قبول مى کنیم. این سخنى که بیش از دو هزار و پانصد سال پیش بنى اسرائیل به موسى گفتند، امروز بسیارى از فیلسوفان اروپا و آمریکا همان سخن را تکرار مى کنند. آنها مى گویند دلیل عقلى، اعتبارى ندارد و انسان تنها هر چه را دید، باید قبول کند. این را گرایش "پوزیتویستى" مى گویند. البته الآن در خود اروپا و آمریکا این گرایش مطرود شده است و چندان طرفدارى ندارد. ولى تازه به دوران رسیده هاى داخلى ما، کالاهاى فکرى مربوط به پنجاه سال پیش غرب را بعنوان کالاى جدید در فرهنگ ما عرضه مى کنند و سرانجام این سیر، این است که اصلا معرفت یقینى براى انسان میسّر نیست. حتى حس و تجربه هم یقین آور نیست. اصلا بى جهت شما به دنبال یقین مى گردید. قرآن مى گوید کسى قابل هدایت است که یقین به آخرت داشته باشد، «و بالآخرة هم یوقنون»، اما آنها مى گویند: قرآن شوخى مى کند. مگر اصلا یقین امکان دارد؟ مگر مى شود یقین پیدا کرد؟ مردم خیالها و تصورات بچه گانه و کودکانه اى دارند و خیال مى کنند آدمیزاد مى تواند یقین پیدا کند. هنگامى که این آقایان درس مى خوانند و فلسفه مى آموزند، به خصوص فلسفه هاى شکاکیت و نسبى گرا، آنوقت متوجه مى شوند که اصلا نمى توان یقین پیدا کرد. چنانچه ملاحظه مى فرمائید انسان باید افتخار کند که شکاک است! این آخرین تیر ترکش است.

چنانکه ملاحظه مى فرمایید این سیر از تشکیک در فتواى مراجع شروع شد و مرحله به مرحله شبهه ها یکى پس از دیگرى مطرح مى شود تا به تشکیک در وجود عقل، دلیل عقلى و تشکیک در هر نوع معرفت یقینى منتهى مى شود. بنابراین، به نظر آقایان، کسانى که به دنبال معرفت یقینى بوده و مى خواهند دین خود را با یقین ثابت کنند، خیلى اشتباه مى کنند. این حاصل پیشرفت عقلانى و فلسفى دنیاى جدید است! و اگر ما این دنیا را با این طرز فکر «جاهلیت ثانیه» یا جاهلیت جدید بنامیم، بهترین تعبیر را بکار برده ایم. چون خود ایشان به ندانستن و تردید خود افتخار مى کنند و مى گویند آخرین مراحل معرفت ما این است که به شک مى رسیم و اصلا غیر از شک معرفتى امکان ندارد. ما یک جاهلیت اُولى داشتیم. حال باید بگوئیم این دوران جاهلیت جدید و جاهلیت نوین است.

پس سیر شبهه هایى که در زمان ما براى از بین بردن عقاید دینى و ایمان جوانان ما مطرح مى شود به این ترتیبى است که عرض کردم. ان شاء الله اگر حیات و توفیقى بود، در شبهاى آینده به تدریج بعضى از شبهه ها را به همین ترتیبى که عرض کردم، مطرح مى کنیم و به فضل خدا و با استمداد از برکات حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) سعى مى کنیم که این شبهه ها پاسخ داده شود و جوانان عزیز ما در دام شیاطین نیفتند.

پروردگارا! تو را به برکت خون حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) قسم مى دهیم ایمان ما را تا آخرین لحظه از هر گونه شک و شبهه و آفتى محفوظ بدار!

نسل آینده ما را تا روز قیامت از شیعیان على بن ابیطالب(علیه السلام) و از دلباختگان امام حسین(علیه السلام)قرار بده!

در ظهور حضرت ولى عصر[عج الله فرجه الشریف] تعجیل بفرما!


1. مریم، 97 و دخان، 58.

2. براى نمونه ر. ک: بقره، 23، 97، 99،159، نساء، 105، 174 و...

3. بقره، 55.

4. اعراف، 148 و طه، 88.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/12/7:: 7:0 عصر     |     () نظر


 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری