سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس نیکو بپرسد، بداند . [امام علی علیه السلام]
امام حسین علیه السلام
درباره



امام حسین علیه السلام


علی اصغر
مطالبی که به طور سلسله وار در این وبلاگ مشاهده می فرمایید مجموعه سخنرانى هاى استاد آیت الله مصباح یزدی است که در حسینیه شهداى قم در محرم 1421 بیان شده و تحت عنوان آذرخشی دیگر از آسمان کربلا چاپ و منتشر گردیده است. ضمناً مدیر وبلاگ فقط منعکس کننده مطلب می باشد.

بنى امیه در کمین خلافت: از دیدگاه بنى امیه رقیبان آنها سلطنت را ربوده و بنى امیه را از میدان خارج کرده بودند. آنها هم مغلوب حریف شده و باید روزى این مغلوبیت و شکست را جبران کنند. عده اى از همین مسلمانان نمازخوان چنین تفکرى داشتند و حتى گاهى بعضى از ایشان در جامعه به مقامات عالى هم رسیدند. کسانى که در روایات در مورد آنها گفته شده است: «لم یؤمنوا بالله طرفة عین». آنها حتى لحظه اى به خدا ایمان نیاورده بودند; اما عمرى مردم را با تظاهر به ایمان، فریب مى دادند. البته شیاطینى که بتوانند به عنوان مغز متفکر، چنین توطئه هاى عظیمى را طراحى کرده و در فرصت مناسب این فتنه هاى بزرگ را بر پا کنند، زیاد نیستند ولى سرچشمه تمام فتنه ها همین مغزهاى متفکر هستند. عده دیگرى نیز فریب ایشان را خورده و بازیچه دست آنها مى شوند و تحت تأثیر آنها قرار گرفته، به امید اینکه در سایه حمایت از ایشان به نوایى برسند، از آنها حمایت مى کنند. به خصوص زمانى که این شیاطین از قدرت و سرمایه برخوردار باشند، زمینه مناسب ترى را براى فریب دیگران در اختیار دارند. فراموش نکنید که ابوسفیان هم یکى از ثروتمندهاى عرب بود. گرچه عده اى از مردم ساده دل، فریب سادگى خود را خورده و نوکر بى جیره و مواجب بودند اما هواداران بنى امیه به طمع مال یا مقام، تابع دستورهاى آنها بودند. زمانى که بنى امیه از تمکن مالى برخوردار بودند، عده زیادى به طمع سکه هاى طلا از آنها حمایت کردند و زمانى که بنى امیه صاحب قدرت شدند، به امید کسب پست و مقام تابع آنها بودند. حتى زمانى که بنى امیه به قدرت نرسیده بودند، بعضى افراد حمایت از ایشان را مشروط به گرفتن پست و مقام از آنها مى کردند. آنها هم در آن روزگار با یکدیگر ائتلاف مى کردند که هر زمان به مقامى رسیدند، به فکر یکدیگر باشند.

اما اکثریت افرادى که دنباله رو آنها بودند، مردم ساده دلى بودند که با تبلیغات، تهدید یا تطمیع مختصرى فریفته آنها شده بدون مزد و پاداش براى آنها کار مى کردند.

بنابراین گروه اول، تعداد اندکى از افرادى مانند ابوسفیان، مغیره، ابوعبیده جراح و بعضى دیگر بودند که جمع شیاطین طراح و مغزهاى متفکر فتنه را تشکیل مى دادند. عده دیگرى هم به واسطه وابستگى قبیلگى یا به طمع مال و مقام در پى گروه اول به راه مى افتادند. اما گروه سوم که اکثریت را تشکیل مى دادند تنها به واسطه ساده دلى دنباله رو این جریان بودند. اگر گفته شود بزرگ ترین عامل انحراف اسلام از مسیر صحیح خود، سادگى توده مردم بوده است، سخن گزافى نیست. البته نقش شیطان هایى که فتنه ها را طراحى مى کردند قابل انکار نیست چون آنها نقش اصلى را بازى مى کردند. اما اگر توده مردم از آنها تبعیت نمى کردند، آنها هم کارى از پیش نمى بردند. اگر سادگى مردم نبود، شیاطین نمى توانستند نقشه هاى خود را پیاده کنند.

پس از استقرار معاویه در شام، بنى امیه به صورتهاى مختلف مردم را فریب دادند تا به جنگ با على(علیه السلام) کشاندند و جریانات دیگرى که همه کمابیش از آن اطلاع دارید.

به عنوان مثال در ماجراى قتل عثمان بعضى از آنها بیشترین نقش را در کشته شدن عثمان داشتند. در کتب معتبر تاریخ نقل شده است که عایشه از کسانى بود که مردم را به کشتن عثمان تحریک مى کرد و مى گفت «اقتلوا نعثلا»1. عایشه، عثمان، را «نعثل» مى نامید. همچنین معاویه از افرادى بود که علاقه فراوانى به کشته شدن عثمان داشت تا خودش به نان و نوایى برسد چون مى دانست تا زمانى که عثمان زنده است نوبت به خلافت او نمى رسد. معاویه مى توانست از قتل جلوگیرى کند ولى هیچ عکس العملى نشان نداد. اما همین افرادى که بیشترین نقش را در قتل عثمان داشتند، زمانى که عثمان کشته شد، فریاد "وا عثمانا!" سردادند و پیراهن عثمان را عَلَم کردند تا به این بهانه با على(علیه السلام) بجنگند. با وجود این که على(علیه السلام) هیچ نقشى در کشته شدن عثمان نداشت و حتى زمانى که عثمان در محاصره بود و آب را به روى او بسته بودند، امیرالمؤمنین(علیه السلام)توسط امام حسن(علیه السلام)براى او آب فرستاد. با این حال، این شیاطین به على(علیه السلام)گفتند که «تو قاتل عثمان هستى.» تبلیغات، غیر از این نیست. به اندازه اى بر علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) تبلیغات منفى کردند که مردم شام که ساده لوح تر از دیگران بودند، باور نمى کردند که اصلا على(علیه السلام) مومن و نمازخوان باشد. حتى زمانى که گفته شد على(علیه السلام) در مسجد کوفه در حال نماز کشته شده است، آنها گفتند: مگر على نماز مى خواند؟!!!

در مورد ساده لوحى مردم شام داستانهاى فراوانى در تاریخ نقل شده است. یکى از آن داستانها این است بعد از جنگ صفین سربازان معاویه شتر یکى از یاران حضرت امیر(علیه السلام) را غصب کرده بودند. او براى باز پس گرفتن شترش نزد معاویه آمد. معاویه از او خواست که براى اثبات ادعاى خود شاهدى بیاورد. اما کسى در شام او را نمى شناخت. لذا نتوانست ادعاى خود را ثابت کند. اما کسى که شتر او را غصب کرده بود، دو نفر شاهد آورد که به نفع او شهادت دادند و گفتند: «این شتر ماده متعلق به فلان شخص است». معاویه هم بر اساس شهادت آن دو نفر گفت که شتر از آنِ همان شخص شامى است. صاحب اصلى شتر در اعتراض به قضاوت گفت: شتر من شتر نر است، چگونه این دو نفر شهادت دادند که این شتر ماده متعلق به این فرد شامى است و تو هم بر اساس گفته آنها قضاوت کردى؟! معاویه در جواب گفت: برو به على بگو معاویه صدها هزار سرباز دارد که شتر نر و ماده را از هم تشخیص نمى دهند. من با این چنین سربازانى به جنگ با على مى آیم.


1. بحارالانوار، ج 31، ص 295.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/10/23:: 8:0 صبح     |     () نظر


 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری