سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هفتاد گناه برای نادان آمرزیده می شود، پیش از آنکه یک گناه برای دانشمند آمرزیده شود . [امام صادق علیه السلام]
امام حسین علیه السلام
درباره



امام حسین علیه السلام


علی اصغر
مطالبی که به طور سلسله وار در این وبلاگ مشاهده می فرمایید مجموعه سخنرانى هاى استاد آیت الله مصباح یزدی است که در حسینیه شهداى قم در محرم 1421 بیان شده و تحت عنوان آذرخشی دیگر از آسمان کربلا چاپ و منتشر گردیده است. ضمناً مدیر وبلاگ فقط منعکس کننده مطلب می باشد.

از صلح حسنى تا قیام حسینى: در آن زمان وظیفه سیدالشهدا چه بود؟ آیا باید لشکرى فراهم کند و با بنى امیه بجنگد؟ چه کسى آن حضرت را همراهى مى کرد؟ مگر با برادر بزرگوارش چه کردند؟ بعضى از فرماندهان لشکر امام حسن(علیه السلام) که به سپاه معاویه پیوستند، از پسر عموها و نزدیکان آن حضرت بودند و با این حال هدایاى معاویه را قبول کردند. با این وجود چه کسى آمادگى همراهى با امام حسین(علیه السلام) در جنگ با معاویه و یزید را داشت؟! پس نه موعظه و نصیحت فایده اى داشت نه لشکرکشى و جنگ و توسل به سلاح، آنگونه که حضرت على(علیه السلام) در مقابل معاویه رفتار کرد. در آن زمان کسى مانند یاران على(علیه السلام) باقى نمانده بود. یاران حضرت امیر(علیه السلام) هم اواخر امر خسته شده بودند و حاضر به شرکت در جنگ نمى شدند. بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه در مذمت کسانى است که براى شرکت در جنگ سستى مى کردند. تعبیرات عجیبى مانند «یا اشباه الرجال و لا رجال»، اى مردنماها! مادرتان به عزایتان بنشیند. چقدر فریاد بزنم که باید براى نبرد مهیا شوید، اما شما هیچ حرکتى از خود نشان ندهید؟! آیا چنین کسانى آمادگى جنگ با معاویه و یزید را در رکاب امام حسین(علیه السلام) داشتند؟

آیا در چنین شرایطى راه دیگرى براى حفظ اسلام وجود داشت؟ تنها یک راه براى امام حسین(علیه السلام) باقى مانده بود. هنوز در میان مردم کسانى بودند که حسین(علیه السلام) را بر دوش پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دیده اند. هنوز کسانى بودند که دیده بودند پیغمبر تا چه اندازه به این نوه اش اظهار محبت مى کرد، لب و دندانش را مى بوسید، به مردم سفارش او را مى کرد و مى فرمود: «هر کس حسین را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.» به هر حال مردم هنوز در اعماق وجود خود علاقه اى به خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) داشتند و گرچه از ایشان اطاعت نمى کردند، امابه واسطه فطرت خود هنوز به اهل بیت(علیهم السلام) محبت داشتند. کسانى که به این خانواده احترام مى گذاشتند کم نبودند. در مرثیه ها شنیده اید که حتى در کاخ یزید، همسران و کنیزان او هنگامى که متوجه شدند اسراى کربلا از خاندان پیغمبر(علیه السلام)هستند، فریاد اعتراضشان بلند شد. به تعبیر دیگر آنچه براى سیدالشهدا(علیه السلام) باقى مانده بود، آبرو بود. و گر نه، دیگر نه بیان و درس و موعظه اثرى مى کرد و نه امکان فعالیت نظامى و جنگ وجود داشت.

از زمان شهادت امام حسن(علیه السلام) تا زمان مرگ معاویه و بیعت گرفتن براى یزید حدود ده سال به طول انجامید. طى این مدت امام حسین(علیه السلام) سعى کرد افرادى را تربیت کند که بتواند به کمک آنها حرکت موج آفرینى را در جامعه ایجاد کند. امام حسین(علیه السلام) ده سال فعالیت مخفى و زیرزمینى انجام داد و تلاش هاى فراوانى کرد. آن حضرت به مسلمانان بلاد مختلف پیغام مى داد. به خصوص در ایام حج مسلمانان مخصوصاً کسانى که تحصیل کرده و متشخص بودند را، جمع میکرد و به موعظه و نصیحت آنها مى پرداخت. از حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) چندین خطبه در منى نقل شده است که خطبه هاى عجیبى است. این خطبه ها حکایت از این دارند که طى این ده سال امام حسین(علیه السلام) چه مقدار براى تربیت نیرو و کادرسازى فعالیت کرد. آن حضرت مخفیانه و به دور از چشم دولت فعالیت هایى کرد تا براى عده اى در گوشه و کنار کشورهاى اسلامى تبیین کند که اسلام در معرض خطر است. حضرت سیدالشهدا این کارها را انجام داد تا پس از قیام او، عده اى در اطراف بلاد اسلامى با شنیدن ظلمى که به اهل بیت شده، آرام ننشینند. آن حضرت شرایط فرهنگى مناسبى را در جامعه ایجاد کرد که بتواند از شهادتش بهره لازم را ببرد. اگر آن بزرگوار فقط به کربلا مى آمد و در آنجا کشته مى شد، نتیجه کامل حاصل نمى شد. اتفاقاً امویان هم قصد داشتند همین کار را انجام دهند. زمانى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در مکه بود، آنها نقشه اى براى آن حضرت طراحى کردند. علت این که حضرت فقط عمره را به جا آورد و براى اعمال حج در مکه باقى نماند، همین بود که بنى امیه قصد داشتند در حال حج ایشان را به شهادت برسانند.

اگر این توطئه اجرا مى شد، از سویى حرمت خانه خدا و حرم امن الهى شکسته مى شد و این خود، موجب سنت شکنى بود و از آن پس این بدعت رواج مى یافت که مردم در خانه خدا هم امنیت نداشته باشند; از سوى دیگر خون حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)هم پایمال مى شد. لذا، آن حضرت با تدبیرى این حرکت را با بهره بردارى از شرایطى که پیش آمده بود، به گونه اى تنظیم کرد که بتواند از قیام و شهادت خود بهره کامل را ببرد. از جمله شرایطى که براى بهره بردارى حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فراهم شد این بود که مردم کوفه که پایتخت حکومت حضرت على(علیه السلام) بود و سالها پاى منبر آن بزرگوار نشسته بودند، هنگامى که متوجّه شدند قرار است یزید بر مسند خلافت حضرت على(علیه السلام) تکیه زند، با خود گفتند، براى پیشگیرى از این کار راهى وجود ندارد جز این که امام حسین(علیه السلام)را وادار به پذیرش حکومت کنیم.

بر همین اساس اهل کوفه دوازده هزار نامه براى امام حسین(علیه السلام) نوشتند. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا اهل بصره، اهل مدینه و یا دیگران این کار را انجام ندادند؟ مگر گفته نمى شود کوفیان بىوفا بودند؟ با این وجود چه انگیزه اى موجب شد که کوفیان امام حسین(علیه السلام)را به حکومت دعوت کنند؟ اساساً مسأله امامت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)ابتدا توسط مردم کوفه مطرح شد. دلیل این امر این بود که آنها شاگردان حضرت على(علیه السلام)بودند، سالها پاى منبر حضرت على(علیه السلام) نشسته بودند، تربیت شده دست حضرت على(علیه السلام) بودند و بسیارى از ایشان هم شیعیان خوبى بودند. مردم کوفه نامه هایى به امام(علیه السلام) نوشتند تا حجت را بر آن حضرت تمام کنند و گفتند براى حفظ ارزش هاى اسلامى راهى باقى نمانده است جز این که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) امامت را قبول کند. ما هم آمادگى آن را داریم که هر چه داریم در اختیار امام(علیه السلام) قرار دهیم. حضرت با وجود اینکه ایشان را به خوبى مى شناخت و مى دانست که آنها به عهد خود وفا نخواهند کرد، اما این موقعیت را مغتنم شمرد تا از آن براى طرحى که در نظر داشت، بهره بردارى کند و آن طرح مبارزه شهادت طلبانه علیه دستگاه فساد، ظلم و کفر بود. لذا ابتدا مسلم را به کوفه فرستاد و آن ماجرایى اتفاق افتاد که بارها آن را شنیده اید. گر چه باید این داستانها هر روز تکرار شود و ما از آنها براى زندگى امروز خود درس بگیریم و فقط به اظهار تأثر اکتفا نکنیم.

بنابراین، علت این که امام حسین(علیه السلام) این رفتار خاص را در پیش گرفت، این بود که راه هاى دیگر مسدود بود و آن حضرت تنها از این راه که آبرو و خون خود و عزیزانش را فدا کند و اسارت خواهران و فرزندانش را به جان بخرد، مى توانست اسلام را زنده نگه دارد. اگر آن بزرگوار این کار را انجام نمى داد، جریانى که از دوران حکومت عثمان در زمان معاویه شروع شده بود ادامه مى یافت احکام اسلام به کلى فراموش مى شد. به خصوص در شام که تنها نامى از نماز باقى مانده بود، آن هم چه نمازى! حتماً شنیده اید بعضى از خلفاى بنى امیه روز چهارشنبه نماز جمعه خواندند. یکى دیگر از ایشان در حال مستى نماز صبح را چهار رکعت خواند. پس از اینکه به او گفتند ما تا به حال نماز صبح را دو رکعت مى خواندیم، چگونه شما چهار رکعت خواندى؟ گفت: امروز سرخوش بودم، اگر مى خواهید بیشتر هم بخوانم!

اینها به اصطلاح، خلیفه پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) بودند! اما اینکه چه بر سر اموال مسلمین مى آمد؟ گویا هیچ تکلیفى نسبت به بیت المال و ضعفا و فقرا براى ایشان وجود نداشت. اموال بیت المال بازیچه دست دستگاه خلافت بود و به هر کس اراده آنها تعلق مى گرفت، به او هدیه و جایزه مى دادند تا او ایشان را مدح کند یا از آنها حمایت کند. بیت المال وسیله اى براى حفظ ریاست و حکومت آنها بود و آن را تنها در این راه هزینه مى کردند، گویا آنها وظیفه اى شرعى در مورد بیت المال نداشتند و نباید بالسویه بین مردم تقسیم شود. کسى که حتى اگر برادرش اندکى بیشتر گندم از بیت المال طلب مى کرد، پاسخ او را با آهن گداخته مى داد، حضرت على(علیه السلام) بود. تفاوت بین این دو رفتار از کجا تا به کجاست؟

اگر آن روش ادامه پیدا کرده بود، یقیناً چیزى از حقایق اسلام باقى نمانده بود. نه تنها معارف تشیع و اهل بیت(علیهم السلام) به برکت خون حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) باقى مانده است، بلکه همان مقدار از اسلام که در اختیار اهل تسنن هم هست به برکت خون حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)حفظ شده است. به واسطه زمینه چینى هاى امام حسین(علیه السلام) بود که پس از شهادت آن بزرگوار در گوشه و کنار مملکت اسلامى قیام ها و حرکت ها شروع شد. اگر پیش از آن زمینه فرهنگى لازم فراهم نشده بود، شهادت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) چنین تأثیرى در متزلزل کردن حکومت بنى امیه نداشت. چگونه بعد از روز عاشورا حرکت توابین و قیام هاى دیگر شروع شد؟ گرچه هیچ یک از آنها نتوانستند یک حکومت مرکزى قوى به وجود آورند، ولى به دلیل این قیام ها بنى امیه هم دوام نیاوردند و پس از آن نتوانستند به نام حکومت اسلامى با احکام و معارف اسلام بازى کنند. در نتیجه قیام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مردم متوجه شدند که بنى امیه خلیفه به حقّ رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم)نیستند. این اولین خدمتى بود که حسین بن على(علیه السلام) با قیام خود انجام داد. پیش از آن مردم باور کرده بودند که اطاعت هر کس که بر این مسند بنشیند، مانند پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)واجب است، حتى اگر زنازاده باشد و یا در حال حکم کردن و نماز خواندن مست باشد! آنها مى گفتند این شخص خلیفه مسلمین است و باید از او اطاعت کنند.

کسى که این سد را شکست و این هشیارى را به مردم داد که هر کس بر مسند حکومت نشست حق حکومت ندارد، امام حسین(علیه السلام) بود. حاکم باید معصوم باشد و یا به اذن معصوم(علیه السلام)و طبق احکام خدا رفتار کند. در غیر این صورت حاکم با سایر مردم تفاوتى ندارد. کسى بدون چون و چرا اطاعتش واجب است که معصوم باشد و خدا عصمت او را تضمین کرده باشد. افراد دیگرى که از طرف معصوم با اذن خاص یا با اذن عام تعیین مى شوند، در صورتى اطاعتشان واجب است که طبق احکام شرع عمل کنند و گرنه اطاعت هر اولوالامرى واجب نیست. هنوز بسیارى از برادران اهل تسنن معتقدند که اگر کسى علیه حکومت اسلامىِ وقت قیام کند، خونش هدر است. اما اگر همین شخص در این کار حرام خود که موجب هدر رفتن خون اوست، پیروز شد و حکومت را به دست گرفت، اطاعت او بر دیگران واجب مى شود. همین کسى که به عنوان دزدِ گردنه بند شناخته مى شد و تا دیروز ریختن خون او به دلیل قیام بر ضد حکومت اسلامى حلال بود، اگر امروز پیروز و حاکم شد، اطاعتش واجب است! هنوز بسیارى از اهل تسنن چنین اعتقادى دارند. حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بود که این سد را شکست و به مردم فهماند اطاعت هر کسى بر مسند حکومت بنشیند، به صورت مطلق واجب نیست. نه تنها اطاعت مطلق واجب نیست، بلکه در صورتى که خلاف شرع از او مشاهده شد، باید ابتدا از او انتقاد کرد، او را موعظه و راهنمایى کرد، در مرحله بعد او را تهدید کرد و سرانجام باید تا جایى پیش رفت که اگر بقاى اسلام و حفظ ارزشهاى اسلامى متوقف بر ریختن خون است، در این راه خون داد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/10/29:: 8:0 صبح     |     () نظر


 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری