پیش از این بیان شد که در واقعه کربلا دو گروه کاملا متمایز در برابر یکدیگر قرار گرفته بودند; گروه اول عده اى از انسان ها که در نهایت پاکى و اوجِ تعالى روح و قرب به خداى متعال بودند و گروه دوم دسته اى انسان نما بودند که در نهایت پلیدى، قساوت و درندگى بودند. با توجه به تفاوت چشمگیر این دو گروه که از سویى نمونه بارز عروج انسان به عالى ترین مرتبه انسانیت و از سوى دیگر سقوط او به پست ترین مراتب حیوانیت است، این سؤال مطرح مى شود که چگونه ممکن است عده اى از انسان ها به این درجه از علوّ، عزت و قرب به خدا نائل شوند، در حالى که گروهى دیگر تا مرتبه اى از پستى، ذلت و زبونى سقوط مى کنند که لیاقت نام انسان را نیز نداشته باشند; با وجود این که هر دو گروه انسانند و از عقل و مواهب انسانى برخوردار هستند، خداى متعال به همه آنها وجدان بشرى و نیروى عقل را عطا فرموده و پیامبران را براى همه آنها فرستاده است تا همگى از هدایت او بهره مند شوند; با این وجود، چرا باید تا این حد از جهت رشد و شکوفایىِ استعدادها و مظاهر انسانیت، بین افراد بشر تفاوت وجود داشته باشد؟ این سؤال را مى توان در دو سطح مطرح کرد; ابتدا، در سطح فردى این سؤال مطرح مى شود که چگونه ممکن است انسان تا این حد، تعالى یا تنزل پیدا کند و در مرحله بعد در سطح اجتماعى این سؤال مطرح است که چگونه گروهى از انسان ها در جهت رشد و تعالى و گروه دیگرى در نقطه مقابل آنها شکل مى گیرند و حتى ممکن است هر یک از این گروه ها در طول تاریخ جریان خاصى را تشکیل دهند. پاسخ دادن به این سؤال علاوه بر بالا بردن سطح معرفت انسان نسبت به ذات خود، موجب مى شود که ما بتوانیم با شناخت علل انحراف، در جهت جلوگیرى از انحراف و لغزش خود گام برداشته از سقوط خود جلوگیرى کنیم. همچنین در بُعد اجتماعى خواهیم فهمید براى داشتن جامعه اى صالح که به تدریج تکامل مى یابد و شایستگى ظهور حضرت ولى عصر ارواحنا فداه ـ را پیدا مى کند، چه عواملى را باید تقویت کرد با تقویت آنها تا به تدریج چنین لیاقتى در جامعه ما پدید آید و خداى ناکرده ـ در مسیر سقوط و انحطاط قرار نگیریم و به عقب باز نگردیم.
پیش از این، بیان کردیم که در بُعد فردى روان شناسان این جواب کلى را ارائه کرده اند که شخصیت هر انسانى ساخته و پرداخته دو دسته از عوامل است; یک دسته عواملِ وراثتى یا عوامل ژنتیک و دسته اى دیگر عواملِ تربیتى و اجتماعى. بر این اساس، کسانى که صالح شده و ترقى یافته اند، هم از نظر عوامل وراثتى از پشتوانه خوبى برخوردار بوده اند، ـ به تعبیر دیگر از پدران و مادران خوبى برخوردار بوده اند ، و هم در محیطى صالح و سالم تربیت شده اند و در نتیجه، آنها نیز افرادى خوب و صالح شده اند. در نقد این نظریه بیان کردیم: تردیدى نیست که عامل وراثت و همچنین محیط در شکل گیرى شخصیت انسان مؤثر است اما این گونه نیست که فقط این دو عامل نقش تعیین کننده داشته باشند. همچنین براى روشن شدن ایراد این دیدگاه، به موارد نقض آن اشاره کردیم.
کلمات کلیدی: