سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نماز تقرب هر پرهیزگار است و حج جهاد هر ناتوان ، و براى هر چیز زکاتى است و زکاة تن روزه است ، و جهاد زن بودن شوى را به فرمان . [نهج البلاغه]
امام حسین علیه السلام
درباره



امام حسین علیه السلام


علی اصغر
مطالبی که به طور سلسله وار در این وبلاگ مشاهده می فرمایید مجموعه سخنرانى هاى استاد آیت الله مصباح یزدی است که در حسینیه شهداى قم در محرم 1421 بیان شده و تحت عنوان آذرخشی دیگر از آسمان کربلا چاپ و منتشر گردیده است. ضمناً مدیر وبلاگ فقط منعکس کننده مطلب می باشد.

     عامل دیگرى نیز در این میان وجود دارد که به طور اجمال به آن اشاره مى کنم: کشورهاى سرمایه دار دنیا، دیندارى را و به خصوص دیندارى اسلامى و بویژه اصولگرایان مانند جمهورى اسلامى را، با پیشرفتهاى اقتصادى خود هماهنگ نمى بینند. یعنى چه؟ اجازه بدهید این مسأله را در قالب مثالى عرض کنم.

از جمله بزرگترین شرکتهاى آمریکایى کمپانیهایى هستند که فیلمهاى مبتذل تولید مى کنند و درآمدهایى که از این راه براى آنها حاصل مى شود گاهى از درآمد منابع نفتى ما بیشتر است. البته تولید فیلم هم به سادگى میسّر نیست. تجهیزات و امکانات فراوانى براى این کار لازم است. از جمله اینکه براى تولید فیلم با مقدمات فراوان شهرکهایى ساخته اند. به اجمال مى توان گفت: تولید فیلم براى این شرکتها سرمایه زیادى را به کار مى گیرند و اگر فیلم هاى تولید شده به فروش برسد، صاحبان این شرکتها به خواسته خود مى رسند. اما اگر فیلم آنها مشترى کافى نداشته باشد، ضرر مى کنند. این شرکتها در کشورهایى که مردم آنها، تماشا کردن چنین فیلم هایى را حرام مى دانند، نمى توانند کالاهاى خود را بفروشند. از این رو براى اینکه بتوانند براى فیلم خود مشترى بیشترى پیدا کنند، سعى مى کنند که در عقاید و افکار مردم تأثیر گذاشته از حرمت و قبح تماشاى این فیلم ها بکاهند تا به تدریج بتوانند کالاهاى خود را در این کشورها بفروش برسانند. اما چون خود آنها نمى توانند مستقیماً در داخل کشورهاى اسلامى فعالیت کنند، از این رو افرادى را در داخل کشورهاى اسلامى اجیر کرده آنها را در منافع خود شریک مى کنند تا به کمک آنها بتوانند این تحول فرهنگى را ایجاد کنند و در نتیجه سود اقتصادى هنگفتى ببرند. این، انگیزه سوم براى ایجاد انحراف و تغییر در دین است. البته بحث در مورد عوامل و انگیزه هاى ایجاد انحراف در دین مفصل است. اما به هر حال، صرف نظر از عاملى که بیشتر از خارج تقویت مى شود، یک عده افراد بى دین هستند که دیندارى را خرافات دانسته و مى گویند باید مردم را از این خرافات نجات داد. عده دیگرى هم دیندارانى هستند که خود باخته فرهنگ غربى شده اند و قصد دارند در دین تغییراتى ایجاد کنند تا به گونه اى با فرهنگ غربى سازگار شود. حال این عده براى رسیدن به هدف چه مى کنند؟ براى تبیین بهتر بحث، آن را در قالب مثالى عرض کنم.

زمانى که این عده مى بینند مردم معتقد هستند که تماشاى فیلم مبتذل و شرکت در مجالس عیش و عشرت حرام است. ایجاد شبهه را از اینجا شروع مى کنند که چه کسى گفته است که این کار حرام است؟ چرا ما جوانان باید از همه چیزهاى خوب محروم باشیم؟ هنگامى که در جواب این شبهه به ایشان گفته مى شود: علما گفته اند این کارها حرام است، متوجه مى شوند که سرچشمه اعتقادات توده مردم و دلبستگى آنها به ارزشها و باورها گفته هاى علماست. از این رو، درصدد برمى آیند کارى کنند که مردم چندان به گفته هاى علما توجه نکنند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/6/5:: 7:0 عصر     |     () نظر

     در هر محیط انسانى باورها و ارزشهایى مطرح است که از طرف مردم پذیرفته شده و مورد احترام قرار گرفته است. به عنوان مثال، اگر کسى محیط کشور اسلامى ما را بررسى کند، مى بیند که مردم به خدا، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) معتقدند، به سیدالشهدا(علیه السلام)علاقه دارند، به قرآن احترام مى گذارند، احکام قرآن را احکام خدا، مقدس و واجب الاطاعه مى دانند و هم چنین باورهاى دیگرى که براساس آنها ارزشهایى مطرح مى شوند. مردم یک جامعه براساس باورهاى خود، امورى را خوب و در مقابل، امور دیگرى را بد مى دانند، کارهایى را گناه، زشت و پلید مى دانند و بر خلاف آنها، کارهاى دیگرى را مقدس و محترم مى شمارند. به عبارت دیگر، در هر جامعه اى این مسائل وجود دارد که امورى به عنوان ارزشها و امورى دیگر به عنوان ضد ارزشها مطرح هستند. البته هم باورها و هم ارزشهایى که در جوامع مطرح مى باشند، به حسب اختلاف مذاهب و ادیان تفاوت مى کنند. از سوى دیگر مى بینیم بسیارى از کشورهاى دنیا، به خصوص کشورهاى غیراسلامى و به ویژه کشورهایى که به عنوان کشورهاى توسعه یافته شناخته مى شوند از نظر علم، صنعت و تکنولوژى و هم چنین از نظر ثروت و شهرت از ما پیشرفته تر هستند، در حالى که باورها و ارزشهاى آنها با ما تفاوت دارد. ممکن است کسانى با مشاهده چنین وضعیتى درصدد برآیند که در باورها و ارزشهاى پذیرفته شده مسلمانان تغییر ایجاد کنند. یعنى سعى کنند باورهاى مردم را از بین ببرند. به تعبیر دیگر مردم را گمراه کرده و ایمانشان را هدف قرار دهند. هم چنین در مورد ارزشهایى که در جامعه مطرح است، در خوب و بدها تصرف کنند و خوبى بعضى از خوبیها را کم رنگ و در مقابل هم بدىِ بعضى از بدیها را کمرنگ کنند تا به تدریج خوب و بد هم مرز شوند و چندان تفاوتى نکنند. به دو دلیل ممکن است عده اى درصدد گمراه کردن دیگران برآیند; یکى به این دلیل که اساساً هیچ اعتقادى به باورها و ارزشهاى مورد قبول جامعه ندارند. این افراد به هر دلیل، وجود خدا، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و حقانیت اسلام و مکتب را باور نکرده اند. حال، یا اصلا در پى فراهم کردن مقدمات آن نبوده اند و یا به کسى دسترسى پیدا نکرده اند که اعتقادات را براى آنها به درستى تبیین کند. به هر حال، این افراد به دین و ارزشهاى دینى اعتقاد ندارند و چون خود آنها به دین اعتقاد ندارند، تصور مى کنند مردمى که به این دین اعتقاد دارند، گمراه هستند. به همین جهت، حتى گاهى به عنوان خدمت به جامعه، درصدد از بین بردن دین مردم برمى آیند. چون با خود مى گویند: این مردم گمراه شده اند و ما براى اینکه به جامعه خود خدمت کنیم، باید این مردم را از گمراهى در آوریم. براى این منظور چه کارى باید انجام دهیم؟ باید این اعتقادات دینى را از آنها بگیریم تا هدایت شوند! باور کنید افرادى با چنین تصوراتى وجود دارند و من با بعضى از ایشان برخورد داشته ام. بنابراین دسته اى از افراد هستند که ایمان ندارند و مى خواهند دیگران را هم بى ایمان کنند.

دسته اى دیگر هستند که بى دین و بى ایمان نیستند، بلکه به خدا معتقدند، اصول دین را قبول دارند، احکام شایع در میان مردم از قبیل نماز، عزادارى امام حسین(علیه السلام)، و مانند آن را قبول دارند ولى تضادى بین پذیرفتن این باورها و ارزشها از یک سو و پذیرفتن فرهنگ الحادى حاکم بر دنیا از سوى دیگر احساس کرده اند. آنها نه مى توانند ارزشها را انکار کنند و بگویند دین دروغ است ـ چون فرض کردیم این دسته به اصل دین معتقد هستند ـ و نه مى توانند با فرهنگ غربى و الحادى مبارزه کرده و بگویند تمام جوامع الحادى خطا مى کنند، چون چنین قدرت، شهامت، جرأت و استقلال فکرى ندارند. البته این مسأله خیلى هم عجیب نیست. هنگامى که کسى با مردم این جوامع معاشرت داشته باشد بخصوص مدتى در آن کشورها زندگى کند، رفتار آنها را ببیند و به خصوص بعضى از امورى که جاذبه و لذتبخش باشد، ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرد. بعضى از مراسم و مجالس براى انسان جاذبه دارد و هوسها و غرایز او را ارضا مى کند. کسى که تحت تأثیر آن فرهنگ قرار گرفته، مى گوید اینها چیزهاى خوبى است و نمى توان از آنها چشم پوشید، بلکه براى برطرف کردن این تضاد باید کارى کرد و چاره اى اندیشید که بین دین و فرهنگ حاکم بر دنیاى پیشرفته، سازشى بوجود آید. چنین اشخاصى نه مى توانند از دین دست بکشند، ـ چون کمابیش با مبانى این دین آشنا هستند، ادلّه آن را شناخته و آنها را باور کرده اند ـ و نه مى توانند از مظاهر فرهنگ غربى و پیشرفتهاى مادى مغرب زمین که با دین چندان سازگار نیست، چشم بپوشند. متأسفانه امروزه آنچه در همه کشورهاى غربى وجود دارد در بعضى از کشورهاى اسلامى هم به چشم مى خورد، مانند بى حجابى، اختلاط زن و مرد و نظائر آنها. شاید بسیارى از شما به سوریه یا لبنان یا دیگر کشورهاى اسلامى رفته باشید، این کشورها گرچه اسلامى هستند اما ظواهر آنها چندان با کشورهاى غربى کافر تفاوتى ندارد. نهایت این است که در این کشورها زنان باحجاب بیشتر است، وگرنه در این کشورها هم زن بى حجاب و هم با حجاب هست. گاهى در خیابان مى بینى چند خانم باحجاب که حتى پوشیه انداخته و صورت خود را پوشانده اند با چند خانم بى حجاب و آرایش کرده، همراه با یکدیگر راه مى روند. در رژیم گذشته در ایران هم کمابیش وضع به همین صورت بود. کسانى که سن بیشترى دارند، شاید به خاطر داشته باشند که در آن زمان خانواده هایى بودند که بعضى از خانم هاى آنها بى حجاب و بعضى هم باحجاب بودند. بعضى افراد قصد دارند بین این دو حالت آشتى برقرار کنند و مى گویند باید کارى کنیم که شخص بتواند با وجود این که اعتقاد به خدا و دین دارد، به سیدالشهدا(علیه السلام) هم احترام مى گذارد و شب عاشورا هم عزادارى مى کند، در عین حال از شرایط زندگى غربى هم استفاده کند و از آن زرق و برقها هم لذتى ببرد و بى بهره نباشد. این افراد درصدد برمى آمدند که در دین تغییرى ایجاد کنند که با فرهنگ غربى سازگارى پیدا کند.

بنابراین، عده اى چون بى دین هستند، قصد دارند ایمان دیگران را سلب کنند. اما عده اى دیگر بى دین نیستند ولى مى گویند: دین سنّتى با زندگى دنیا سازگارى ندارد، از زندگى دنیا هم نمى توان چشم پوشید، بنابراین باید کارى کنیم که سازشى بین دین و دنیا برقرار شود. به همین منظور آنها هم به تحریف در دین و تغییر باورها، ارزشها و احکام دینى دست مى زنند تا شاید بین دین و زندگى غربى به نحوى آشتى برقرار کنند بگونه اى که دین مانع همه لذت طلبى ها و هواپرستیها نشود. ما با این دو دسته از افراد مواجه هستیم که مى توانند براى دین خطر آفرین باشند. به طور اجمال روشن شد که انگیزه کسانى که قصد از بین بردن دین مردم را دارند چیست.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/6/4:: 7:0 عصر     |     () نظر

     اما بخش دیگرى از آفتهایى که براى انسان پیش مى آید مربوط به شناخت، عقیده و فکر است. در برابر این گونه آفات باید بکوشیم عقاید خود را با دلایل روشن و منطقى اثبات کنیم و به عقاید تقلیدى که از پدر و مادر یا از محیط فرا گرفته ایم، اکتفا نکنیم. و به خصوص در این روزگار، پاسخ شبهاتى را که در زمینه مسائل اعتقادى و معرفتى مطرح مى شود، یاد بگیریم. یکى از اوجب واجبات، به خصوص براى نسل جوان ما، این است که سعى کنند عقاید دینى خود را تقویت کرده و پاسخ شبهه ها را یاد بگیرند. پدر و مادرها، مربّیان و کسانى که دلسوز جوانان هستند و براى آینده انقلاب نگران هستند، باید بدانند یکى از بزرگترین وظایف آنها این است که زمینه تقویت عقاید نوجوانان و جوانان را فراهم کنند. گرچه مراسم عزادارى ضامن بقاء اسلام و بزرگترین افتخار ما شیعیان و بهترین وسیله اى است که دین ما را حفظ کرده و ان شاءالله بعد از این هم خواهد بود، ولى گاهى از میان کسانى که در عزاداریها هم شرکت مى کنند، بعضى افراد دچار انحرافاتى مى شوند. براى اینکه در برابر این گونه انحرافات فکرى و عقیدتى مصونیت پیدا کنیم، باید بر خود لازم کنیم که مطالعاتى در زمینه عقاید داشته و در پى یافتن پاسخ براى شبهاتى که مطرح مى شود، باشیم. بحمداللّه در این زمینه کتاب و مقاله زیاد نوشته شده و سخنرانیهاى خوبى هم ایراد شده است. باید اهتمام داشته باشیم این مطالب را یاد بگیریم. جدى نگرفتن عقاید با ضعف عقیده، انحراف تدریجى و ـ خداى ناکرده ـ سقوط در وادى کفر و ضلالت مساوى است. این وظیفه زمانى اهمیت بیشترى پیدا مى کند که ما متوجه شویم که افرادى درصدد تضعیف عقاید جوانان ما هستند. البته اینکه گفتم جوانان، به این دلیل است که آنها بیشتر در معرض خطر هستند، و گرنه براى پیرمردها هم، چنین خطراتى وجود دارد. چه بسا کسانى که در سن پیرى کافر شدند. این گونه نیست که هر کس سنى از او گذشت، مصونیت پیدا مى کند. به هر حال، دستهاى مرموزى در کار است تا عقاید دینى مردم را تضعیف کنند. البته این امر تازگى ندارد. این کارى است که شیطان قسم خورده است که آن را به عهده بگیرد و تا پایان زندگى بشر بر روى زمین، آن را ادامه دهد و تا جایى که توان داشته باشد از انجام آن کوتاهى نمى کند; هر روز هم بر تجربیاتش افزوده شده راههاى بهترى را براى گمراه کردن مردم پیدا مى کند و شبهه هاى جدیدتر، جذابتر و گمراه کننده ترى مطرح مى کند. این یک واقعیت است. این ما هستیم که باید در برابر شبهه ها مصونیت پیدا کنیم. با توجه به اهمیت این مسائل، قصد دارم در این جلسات بخشى از این شبهات گمراه کننده را که بسیارى از جوانان ما را در معرض گمراهى قرار داده است مطرح کنم و در حد توان گوینده و ظرفیت مجلس آنها را بررسى کنم. در ابتدا سیر منطقى و تاریخى القاء شبهه ها را در زمان خودمان به عرض عزیزان مى رسانم تا با توضیح مختصرى متوجه شوید که این شبهه ها به صورت طبیعى ابتدا از کجا شروع شده و چگونه دنبال مى شود. هنگامى که سیر زمانى القاء این شبهه ها توسط شاگردان شیطان را بررسى مى کنیم، متوجه مى شویم که اتفاقاً ترتیب زمانى با ترتیب منطقى هماهنگ بوده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/6/3:: 7:0 عصر     |     () نظر

     پیش از این، این سؤال را مطرح کردیم که چگونه انسانها از نظر علوّ درجات یا پستى و ذلت تا این اندازه با یکدیگر تفاوت پیدا مى کنند و حتى ممکن است یک انسان در بخشى از عمر خود، از جمله بهترین انسانها باشد و در بخش دیگرى تا حد حیوانات تنزل کند و هم چنین بالعکس، ممکن است کسى حتى تا اواخر عمر اهل شقاوت بوده و در پایان عمر مستبصر و اهل هدایت شود و به درجات عالى برسد، چنان که در تاریخ زمان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)نمونه هایى از چنین افرادى را داشته ایم. براى اینکه این مسئله هم به عنوان پدیده اى فردى و روان شناختى و هم به عنوان پدیده اى اجتماعى و جریانى تاریخى بررسى شود، درباره آن بحث کردیم و به این نتیجه رسیدیم که عوامل گمراهى در دو دسته خلاصه مى شوند:

الف) یک دسته عواملى که به شناخت حقیقت مربوط مى شود. افرادى که در این زمینه از معرفت ضعیفى برخوردار هستند و دلایل کافى براى اعتقاد خود ندارند، تحت تأثیر شبهات شیاطین واقع شده و ایمان خود را از دست مى دهند; هر چند این افراد سالیانى دراز در محیطى سالم و نورانى زندگى کرده باشند، ممکن است در اواخر عمر تحت تأثیر شبهات شیطانى قرار گرفته و گمراه شوند.

ب) دسته دیگرى از عوامل مربوط به خواسته ها، تمایلات، عواطف و احساسات انسان مى شود. حتى ممکن است کسانى راه حق را شناخته باشند و بتوانند آن را اثبات کرده و شبهات را هم به خوبى جواب دهند، ولى در مقام عمل به خاطر اینکه خواسته هاى نفسانى در جان آنها ریشه دوانده است، کارى از پیش نبرند. گاهى تمایلات و آرزوهایى در اعماق قلب انسان نهفته است که خود او هم به درستى متوجه آنها نیست و ممکن است روزى این آرزوها براى انسان مشکلى ایجاد کنند. نمونه بارز این مطلب، عمر بن سعد است که آرزوى حکومت در رى موجب شد دانسته هاى خود را فراموش کند و بر معلومات خود پا گذارد. او با وجود این که از سر شب تا صبح با خود کلنجار رفت، سرانجام تصمیم گرفت که به جنگ با سیدالشهدا(علیه السلام) بپردازد. ما باید از این جریانات تاریخى براى روزگار خود بهره بگیریم. یعنى امروز هم ممکن است انسانهایى باشند که در معرض خطر انحراف قرار گیرند، ممکن است حتى کسانى سالیان درازى را در محیطى پاک و نورانى و در خانواده اى متدین گذرانده باشند; ولى حتّى در اواخر عمر تحت تأثیر بعضى از شبهات واقع شده و ایمان خود را از دست بدهند. همچنان که ممکن است تعلقات و وابستگى هاى خاص به دنیا، پول، مقام و یا سایر زخارف دنیا باعث شود که روى حق پا گذارند و راه باطل را انتخاب کنند. ممکن است این افراد توجیهاتى هم براى اینکه چرا راه باطل را پذیرفته اند، ارائه کنند.

ما براى مصونیت در برابر این گونه آفات باید همان نصیحتى را که سیدالشهدا(علیه السلام) در شب و روز عاشورا چندین بار به گوش مردم خواند، به کار ببندیم. پیش از این بخشهایى از فرمایش هاى سیدالشهدا(علیه السلام) را که در شب عاشورا و هم چنین روز عاشورا چندین مرتبه براى اصحاب خود و مردم دیگر ایراد فرمودند مرور کردیم و چنین نتیجه گرفتیم که سیدالشهدا(علیه السلام)در آخرین ساعات حیات خود، بهترین هدیه اى که به دوستانش داد، همین سخنان و نصایح بود، هم چنین بهترین دارویى که آن حضرت براى درمان دشمنانش ارائه کرد، همین مطلب بود. امام حسین(علیه السلام) در این فرمایش ها اصحاب و هم چنین دشمنان خود را اینگونه نصیحت مى کند که فریب دنیا را نخورند، خود را در مقابل زرق و برق دنیا نبازند و تعلق به لذتهاى دنیا آنچنان بر ایشان مسلط نشود که موجب آلوده شدن آنها به گناه شود زیرا هنگامى که به گناه مبتلا شدند، به تدریج آلودگى در جان آنها رسوخ کرده، از گناه صغیره به کبیره روى مى آورند، به تدریج گناه براى آنها عادت شده و در نهایت به کفر منتهى مى شود. بحث پیرامون این موضوع که مربوط به خودسازى مى شود بحثى طولانى است. اگر بخواهیم از این آفتها مصونیت پیدا کنیم، باید در قدم اول تقوا پیشه کنیم، واجبات را انجام دهیم، وظایف خود را درست یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم، از گناهان اجتناب کنیم و قدم به قدم در این راه جلو برویم تا اینکه ملکه تقوا براى ما حاصل شود و بتوانیم در مقابل عوامل شیطانى مقاومت کنیم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/6/2:: 7:0 عصر     |     () نظر

ساروز میلاد با سعادت سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام مبارک باد  


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/5/25:: 10:58 عصر     |     () نظر

مقدمه: در این ایام که با نام و یاد حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مبارک شده است، درهاى بهشت به روى مردم گشوده شده تا هر گروه از مردم، از یکى از این درها و با شفاعت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)وارد جنت و رضوان الهى شوند. تعبیر درهاى بهشت را به این دلیل به کار بردم که هر گروه از مردم، از طریقى خاص نسبت به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) اظهار ارادت و انجام وظیفه مى کنند. بحمد اللّه تمام مردم ما توفیق شرکت در مراسم و مجالس عزادارى، سینه زنى و تعزیت و تسلیت سالار شهیدان(علیه السلام) را دارند و علاقه و عشق خود را نسبت به خاندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و به خصوص حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) ابراز مى کنند و این عملى است که موجب تقویت ایمان و تقرب آنها به خداى متعال و در نهایت موجب بقاى اسلام و مکتب بر حق تشیع مى شود. عده اى از مردم نیز با برگزارى مجالس اطعام، علاقه خود را به این خاندان ابراز مى کنند. بعضى از مردم هم از راه هنر، شعر، تعزیه و این قبیل فعالیت ها در دستگاه حسینى انجام وظیفه مى کنند. به عبارت دیگر هر کس متاعى دارد که در این ایام به پیشگاه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)عرضه مى کند و از نعمتى که خدا به او عطا فرموده است، براى روشن نگه داشتن این چراغ الهى استفاده مى کند.

وظیفه امثال بنده نیز، این است که با تبیین زوایاى مختلف این واقعه بى نظیر تاریخ، به افزایش سطح بصیرت و معرفت علاقمندان به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) کمک کنیم. ما نیز باید در این راه گامى برداریم تا نام خود را در زمره ارادتمندان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)ثبت کنیم. امیدواریم خداى متعال به برکت خون حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)به هر کس که در این ایام از اهل بیت کرامت دم مى زند، از خزانه کرم، در خور فضل و احسان خود به او عطا فرماید و ما را هم در زمره خدمتگزارانِ عزاداران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) محسوب کند; زهى افتخار، اگر ما هم به عنوان خدمتگزارِ عزاداران حسینى محسوب شویم.

مطلبى که براى مطرح کردن در این محفل شریف که منتسب به شهداى عزیز است، در نظر گرفته ام، مطلبى است که شاید چندان مناسب با چنین شبهایى که مردم بیشتر براى عزادارى آماده شده اند نباشد امّا با توجّه به اینکه در شرایط کنونى جامعه، بحث و گفتگو در مورد این قبیل مسائل امرى ضرورى و لازم است، چنین موضوعى را براى این جلسات انتخاب کردم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/5/14:: 8:0 عصر     |     () نظر

ما در کدام صف هستیم: سپاه حسین(علیه السلام) یا سپاه کوفه؟: سؤالى که در ابتداى بحث مطرح کردم این بود که چرا حادثه کربلا اتفاق افتاد؟ گرچه این سؤال هر ذهن کنجکاوى را به خود مشغول مى کند، ولى مسأله مهم تر این است که ما از خود سؤال کنیم آیا ما از این که مانند کوفیان رفتار کنیم، در امان هستیم؟. ما کوفیان را بىوفا مى دانیم و شعار هم مى دهیم که «ما اهل کوفه نیستیم على تنها بماند» به طور قطع مردم ما چنین اعتقادى دارند و این شعار را از صمیم قلب مى دهند، اما حوادث روزگار پستى و بلندى هایى را مى آفریند که انسان را دچار تحولات عجیبى مى کند. افراد دیگرى هم قبلا چنین سخنانى را مى گفتند و بعد در نتیجه تحولات روزگار، تغییر نظر دادند. آنچه مهم است و سزاوار است یک انسان هوشیار و آگاه، انسانى که نخواهد خود را فریب دهد، در باره آن بیندیشد، این است که اگر من در زمان امام حسین(علیه السلام) بودم، در کدام گروه قرار مى گرفتم؟ آیا واقعاً من جزء آن اقلیت هفتاد و دو نفر مى شدم، یا جزء سى هزار یا صد و بیست هزار نفر سپاه شام و کوفه; یا جزء کسانى که بى طرف بودند. البته ما در زیارت اینگونه مى گوییم: «یا لیتنا کنا معکم و نفوز معکم»، «یا لیتنى کنتُ معکم و فأفوز فوزاً عظیماً»، اى کاش ما هم در کربلا بودیم و با شهداى کربلا شهید مى شدیم; شاید ما این سخن را از صمیم دل مى گوییم و چنین آرزویى داریم، اما آیا مطمئن هستیم که اگر در آن شرایط قرار گرفته بودیم، تغییر نظر نمى دادیم؟ آیا یقین داریم که حتى اگر بر روى امام حسین(علیه السلام) شمشیر نمى کشیدیم، بى طرف هم نمى شدیم؟ همچنان که در مرثیه ها شنیده اید، کسانى بودند که خود حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) با آنها صحبت کرد و آنها را به همراهى با خود دعوت کرد. بعضى از آنها از یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند. عبیدالله بن حر جعفى نمونه اى از آن افراد است. حضرت نزد او رفت و با او صحبت کرد. امام حسین(علیه السلام)عبیدالله را به جمع سپاه خود دعوت کرد. اما او در جواب به حضرت گفت: من اسب و شمشیرم را در اختیار شما مى گذارم. امام(علیه السلام) نیز به او فرمود: اسب و شمشیرت را بردار و از این جا برو! اگر در این سرزمین بمانى و نداى «هل من ناصر» ما را بشنوى و به یارى ما نیایى، در جهنم جاودانه خواهى ماند. از اینجا فرار کن که صداى مرا نشنوى! آیا اگر ما در آن زمان بودیم، بهتر از عبید الله بن حر جعفى عمل مى کردیم؟

اگر بخواهیم خود را بیازماییم، باید ببینیم آیا شرایطى که در آن زمان بود، آیا مشابه آنها در زمان ما هم وجود دارد یا نه؟ اگر آن شرایط وجود دارد، آیا این شرایط در ما اثر سویى داشته است یا نه؟ آیا تمایل مردم ما به ارتکاب گناه بیشتر شده است یا کمتر؟ آیا مجالس لهو و لعب طى این چند سال در قم، عشّ آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)، آشیانه اهل بیت(علیهم السلام) بیشتر شده است یا کمتر؟ آیا واقعاً در این شهر مردم ما روز به روز بیشتر به اسلام رو مى آورند، اعتقادشان راسخ تر مى شود، بیشتر از گناه اجتناب مى کنند، روز به روز ارزشهاى اسلامى بیشتر رواج پیدا مى کند یا عکس آن صادق است؟ من به این سؤال جوابى نمى دهم. جواب را در خلوت به خودتان بگویید. اگر رفتار ما بعد از انقلاب سیر نزولى پیدا کرده است، اگر بعضى از جبهه رفته ها قاچاق فروش شده اند، اگر در بعضى از خانه هایى که در ایام عزادارى، مجالس عزاى اهل بیت(علیهم السلام) بر پا مى شد، امروز مجالس دیگرى بر پا مى شود، اگر اینگونه است، ما باید در وفادارى خود نسبت به حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)شک کنیم. باید در این که ما جزء هفتاد و دو نفر یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مى شدیم، شک کنیم. آیا واقعاً ما به گونه اى هستیم که بتوانیم خود را جزء یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) به حساب آوریم؟ اگر اینگونه نیستیم، چرا؟ به همان دلایلى که آن روز مردم کوفه از اهل بیت(علیهم السلام) منحرف شدند. اگر این دلایل در جامعه ما وجود داشته باشد، ما هم باید بترسیم که مبادا همان انحرافات در جامعه ما پیش بیاید. ان شاءاللّه که تا به حال چنین نشده باشد! اما اگر عوامل آن موجود باشد، باید بترسیم از این که روزى چنین انحرافاتى در جامعه ما پیش بیاید.

یکى از آن عواملْ ضعف شناخت بود. اگر اعتقادات ما مبناى منطقى و استدلال عقلى ندارد و سطحى است و گرچه به زبان مى گوییم ما طرفدار ولایت فقیه هستیم، ولى دلیل حقانیت سخن خود را یاد نگرفته ایم باید نگران آینده و عاقبت کارمان باشیم. راستى چرا تحقیق نکرده ایم؟ چون حوصله این کار را نداشتیم، تنها همین مقدار مى دانیم که امامى بود، پس از امام(رحمه الله) هم باید از مقام معظم رهبرى به عنوان جانشین امام، اطاعت کنیم. اما نمى دانیم دلیل وجوب اطاعت ولى فقیه چیست. اگر دلیل این مسأله را ندانستیم، با مطرح شدن یک شبهه اعتقاد ما سست مى شود. «اما اولیاء الله فضیائهم فیها الیقین»، نجات اولیاى خدا در مقابل شبهه به این دلیل است که از یقین برخوردار هستند و اعتقادات آنها مبتنى بر دلیل قطعى است. اگر در زمان ما شبهه ها رایج شد، اگر معلم در کلاس درس، سخن شبهه ناکى مطرح کرد و کسى پاسخ او را نداد، اگر استاد دانشگاه در کلاس، شبهه پراکنى کرد و کسى جواب او را نداد، اگر کسانى گفتند دین افیون حکومت هاست و کسى آنان را ساکت نکرد، باید بترسیم از این که همان بلایى که مردم کوفه به آن مبتلا شدند، ما هم به آن گرفتار شویم. اگر احکام اسلام زیر پا گذاشته شد و مردم سخاوتمندانه! از کنار آن گذشتند و با روحیه تساهل و تسامح(!) خم به ابرو نیاوردند، باید بترسیم که مجدداً روزى برسد که مردم با یزید بیعت کنند.

چه عاملى موجب شد مردم با یزید بیعت کنند؟ آیا عاملى غیر از بى تفاوتى نسبت به مسائل اسلامى موجب این فاجعه شد؟ آیا چیزى غیر از روحیه تساهل و تسامح بود؟ افرادى که قصد برپا کردن حکومت یزیدى را در این کشور دارند، تساهل و تسامح را ترویج مى کنند. تساهل و تسامح مقدمه فرهنگ بى دینى است. اگر ما نسبت به احکام دین بى تفاوت شدیم و گفتیم نباید در کار دیگران دخالت کرد، باید بترسیم از روزى که آنچه بر سر مردم کوفه آمد، بر سر ما هم بیاید. هرچند، شاید بتوان گفت مردم کوفه در آن زمان بهتر از دیگران بودند. وضعیت مردم مدینه به گونه اى بود که حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) از دست آنها فرار کرد. مردم مدینه از همان ابتدا با یزید بیعت کردند. در حالى که کوفیان ابتدا حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را براى پذیرش خلافت دعوت کردند.

یکى از عواملى که موجب ایجاد حادثه کربلا شد سست شدن پایه هاى اعتقادى و مبانى فکرى مسلمانان در آن زمان بود. اینک ما باید از تاریخ عبرت بگیریم. اگر ما شعار حمایت از ولایت فقیه مى دهیم، در صورتى مى توانیم به ولى فقیه وفادار باشیم که اولا، اعتقاد ما بر اساس دلیل منطقى و محکم در ذهن ما رسوخ کند. باید دلایل وجوب اطاعت از ولى فقیه را به خوبى یاد بگیریم. در غیر این صورت به شبهه مبتلا مى شویم و اگر شبهه آمد، ایمان متزلزل مى شود و شک جاى آن را مى گیرد. با وجود شک نمى توان مردانه قدم در راه گذاشت. اگر یک نوجوان سیزده ساله نارنجک به کمر مى بندد و به زیر تانک مى رود، به این دلیل است که یقین دارد هنگام شهادت سرش در دامان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) است. اما اگر چنین تفکرى در جامعه ما رواج داده شد که این حرفها شعارهاى احساسى است و جنبه تبلیغاتى دارد آن همان سخن ابوسفیان است که گفت «لا جنة و لا نار».

اگر این شبهه را یک استاد دانشگاه در کلاس دانشکده الهیات مطرح کرد «که معلوم نیست هر چه خدا بگوید راست باشد و دلیل بر راستگویى خدا نداریم.» اگر سخنرانِ موردِ تأیید مقامات مسؤول کشور گفت: «قرآن هم نقد پذیر است و تمام آن درست نیست»1 و همه در برابر این سخن سکوت کردند، آیا در این صورت ما مطمئن هستیم که جزء هفتاد و دو نفر یاران سیدالشهدا(علیه السلام) خواهیم شد؟

به عنوان یک پیام از عاشورا و یک درس از تاریخ بکوشیم مبانى فکرى و اعتقادى خود را با تشکیل جلسات مذهبى سالم و آموزنده تقویت کنیم و از طرف دیگر بکوشیم ارزشهاى انقلاب و اسلام را زنده نگه داریم.


1. پیام هاجر، ش 296، 3/9/78.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/5/13:: 8:0 عصر     |     () نظر
<   <<   16   17   18   19   20      >


 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری