سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمل کننده بی بصیرت، مانند رونده در بیراهه است . هر چه تندتر رود، ازمقصد دورتر شود . [امام صادق علیه السلام]
امام حسین علیه السلام
درباره



امام حسین علیه السلام


علی اصغر
مطالبی که به طور سلسله وار در این وبلاگ مشاهده می فرمایید مجموعه سخنرانى هاى استاد آیت الله مصباح یزدی است که در حسینیه شهداى قم در محرم 1421 بیان شده و تحت عنوان آذرخشی دیگر از آسمان کربلا چاپ و منتشر گردیده است. ضمناً مدیر وبلاگ فقط منعکس کننده مطلب می باشد.

     طبیعى است که نمى توان چنین مباحثى را به صورت تفصیلى در این مجلس مطرح کرد. اما با توجه به نظریات روان شناسان، به صورت خلاصه مى توان گفت: عوامل مؤثر در شکل گیرى شخصیت انسان را مى توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول عوامل وراثتى و ژنتیک هستند. به تعبیر دیگر خصوصیاتى که فرزندان از پدران و مادران به ارث مى برند. اگر پدرانى داراى صفات رذیله اى باشند، کما بیش این صفات به فرزندان آنها هم سرایت کرده و آن را به ارث مى برند. همچنان که با مشاهده تیره بنى امیه متوجه مى شویم همه افراد این تیره کمابیش فاسد بودند. در مقابل با مشاهده امام حسین(علیه السلام)، امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و اجداد ایشان ملاحظه مى کنیم که تمامى این بزرگواران افرادى شایسته و با فضیلت بوده اند.

بنابراین، روشن مى شود عامل وراثت در شکل گیرى شخصیت هر یک از این دو گروه مؤثر بوده است.

دسته دیگرى از عواملى که مى توان گفت به صورت کلى در شکل گیرى شخصیت انسان مؤثر است، عوامل محیطى است. به تعبیر دیگر بخشى از ویژگى هاى شخصیتىِ انسان در اثر تربیت و یادگیرى براى انسان فراهم مى شود و به اقتضاى وراثت نیست. اما شرایط محیط، اعم از شرایط خانواده، مدرسه، محیط بزرگ، گروه هاى سنى مختلف، قشرها و طبقات اجتماعى هستند که در شکل گیرى شخصیت افراد مؤثر مى باشند. خلاصه بررسى هاى روان شناسان این است که شخصیت هر فردى معلول عوامل ارثى و محیطى است. پس براى پاسخ به این سؤال که چرا افرادى مانند یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) تا به این حد پاک و برجسته شده اند، مى توان گفت آنها از سویى در خانواده اى شریف و پاک متولد شده بودند و از سوى دیگر محیط تربیتى آنها، محیطى پاک و سالم بوده است. این دو عامل موجب شده است که ایشان از صفات خوب و پسندیده برخوردار شوند. بر خلاف گروه مقابل، که در خانواده اى ناپاک متولد شده و در محیطى پلید پرورش یافته اند. این جوابى کلى است که روان شناسان درباره عوامل مؤثر در پیدایش شخصیت انسان ارائه مى کنند.

البته یک اشکال کلى بر این نظریه وارد است که گاهى در یک خانواده و در شرایط واحد ارثى و محیطى دو گونه شخصیت به وجود مى آید. حتى در میان فرزندان پیغمبران و ائمه(علیهم السلام)افراد نابابى وجود داشته اند. فرزند نوح یکى از معروف ترین مصادیق این امر است. همچنین جعفر کذاب که برادر و عموى امام بود فرد نابابى از کار درآمد. بنا بر این، مشخص مى شود که تأثیرگذارى عوامل ارثى و محیطى کلیت ندارد، بلکه ممکن است عوامل دیگرى نیز در این میان مؤثر باشد. از سوى دیگر گاهى افرادى را مى توان یافت که شخصیت آنها به تدریج تحت تأثیر عوامل ارثى و محیطى خاصى شکل گرفته و ثبات یافته است. اما این شخصیت ناگهان در شرایط خاصّى تغییر مى کند و فردى که سال ها با ویژگى هاى خاص شخصیتى زندگى کرده است، در نتیجه حادثه اى تغییر کرده و به شخصیت دیگرى تبدیل مى شود.

همچنان که مى دانید حربن یزیدریاحى در ابتدا، کسى بود که راه را بر حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بست. اما در نهایت توبه کرد ونزد حضرت ابى عبد الله(علیه السلام) آمد و از احرار و آزادگان واقعى شد. حرّ به مقامى رسید که امامان و اولیاى خدا به زیارت او مى روند و به او احترام مى گذارند. اگر شخصیت انسان تنها معلول عوامل ارثى و محیطى است، چگونه یکباره طى مدت چند روز، شخصیت فردى عوض مى شود. در داستان کربلا نمونه هاى مختلفى از این قبیل یافت مى شود.

زهیر بن قین از جمله کسانى است که به طرفدارى از عثمان معروف بود. در سفرى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از مکه به سوى کربلا مى رفتند در بین راه زهیر با قافله آن حضرت نزدیک مى شود. آن حضرت با پیغام و گفتگو زهیر را منقلب کرده به یکى از طرفداران خود تبدیل مى کند، به صورتى که زهیر یکى از سرداران بزرگ عاشورا مى شود. انسانى که عمرى را در مسیر دیگرى گذرانده است، طى چند لحظه گفتگو با حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مسیر خود را تغییر مى دهد. ممکن است چنین تصور شود که تحول حاصل در شخصیت این دو بزرگوار ناشى از تأثیر کلام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)بوده است، اما با مشاهده مواردى دیگر متوجه مى شویم که این گونه نیست. حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) با عبیدالله بن حرّ جعفى نیز ملاقات کرده و او را به همراهى با خود دعوت کرده است. اما در نهایت او تنها مى گوید: من اسب و شمشیرم را در اختیار تو قرار مى دهم، اما نمى خواهم خودم در این ماجرا شرکت کنم. اگر کلام امام حسین(علیه السلام) از چنان تأثیرتکوینى برخوردار بود که افراد را تغییر دهد، چرا کلام آن حضرت عبید الله را تغییر نداد؟ بنابراین، متوجه مى شویم عوامل وراثت و محیط گرچه تأثیر فراوانى در شکل گیرى شخصیت انسان دارند، اما این گونه نیست که به تنهایى شخصیت انسان را بسازند و بتوان رفتار اشخاص را بر اساس عوامل ارثى و محیطى پیش بینى کرد.

بنابر این، از سویى این اشکال بر مبناى روان شناسان وارد مى شود که نمى توان گفت تنها عامل تشکیل دهنده شخصیت افراد، وراثت و محیط است و سرنوشت آنها بر اساس عامل ارثى و عامل محیطى ساخته مى شود; بلکه عوامل دیگرى نیز در این زمینه دخالت دارند. از سوى دیگر، اگر ما تأثیر وراثت و محیط را تأثیر کامل بدانیم، در این صورت باید به نوعى جبرگرایى قائل شویم زیرا بر این اساس، هر انسانى هنگام تولد خصوصیاتى را به ارث برده و خصوصیات دیگرى را نیز از محیط مى آموزد. نوزادى که در خانواده اى متولد مى شود، خود او محیط پیرامونش را نمى سازد; بلکه این محیط است که از پیش ساخته شده و طفل در آن محیط متولد مى شود، از آن محیط تأثیر مى پذیرد و ساختار آن نیز در اختیار او نیست. نه عوامل وراثتى در اختیار طفل است و نه عوامل محیط، به خصوص محیط خانواده. پس از آن، کودک وارد محیط مدرسه مى شود. ساختار این محیط نیز به اختیار این کودک نیست. در نهایت، محیط اجتماع بزرگ است که این مورد نیز به اختیار انسان نیست. پس مجموعه اى از عوامل غیر اختیارى، شخصیت انسان را مى سازد که یا ارثى است و یا محیطى. بنابراین، انسان در واقع مجبور است زیرا شخصیت هر فردى برآیند مقتضاى عوامل ارثى و محیطى است. پس جاى نکوهش و مذمت نسبت به افراد منحرف وجود ندارد. اگر در مورد شخصى سؤال شود که چرا این شخص منحرف شده است؟ بر اساس این نظریه یا پدران و مادران او منحرف بوده اند و یا محیط پیرامون او نامناسب بوده است. از سوى دیگر اگر در مورد علت خوبى شخصى سؤال شود، مى توان چنین پاسخ داد که چون پدر و مادرش خوب بوده اند و در محیط مناسبى پرورش یافته، این چنین شده است. از این رو جایى براى تمجید و تحسین خوبان و مذمت و نکوهش بدان باقى نمى ماند.

چنین طرز تفکرى که گرایشى جبرگرایانه است، امروزه در بسیارى از کشورهاى غربى وجود دارد و مى توان گفت گرایش مسلط است. یکى از عوامل رواج فرهنگ تساهل و تسامح در مغرب زمین هم همین گرایش است. به تعبیر دیگر افراد چنین تصور مى کنند که هر کس خوب است، عوامل غیر اختیارى ارثى یا محیطى او را خوب ساخته است. در مقابل نیز هر کس بد است، اجتماعى که او در آن زندگى مى کند خراب بوده و در نتیجه او را فاسد کرده است و یا عوامل ارثى که در اختیار او نیست، در شخصیت او تأثیر گذاشته است. لذا چنین شخصى را نیز نباید مذمت کرد. باید به یکدیگر احترام بگذاریم و برخوردى همراه با «تولرانس» داشته باشیم! باید تحمل داشته باشیم و خشونت به خرج ندهیم نباید افراد را مذمت کنیم! بالاخره شرایط، افراد را این گونه ساخته است. ما هم اگر خوبیم، به این دلیل است که پدرانمان خوب بوده اند و محیط تربیتى ما نیز خوب بوده است. همچنین اگر ما بد هستیم، به این دلیل است که پدران ما بد بوده اند، یا این که محیط ما بد بوده است. لذا، ما را هم کسى نباید مذمت کند.

این روحیه بالطبع نوعى حالت بى تفاوتى و سهل انگارى نسبت به دیگران را ایجاب مى کند. اگر این روحیه را در مغرب زمین به صورت عمومى مشاهده مى کنید، به دلیل چنین گرایشى است. باید مراقب باشیم که فرهنگ تساهل و تسامح که زاییده این گرایش جبرآمیز است، به کشورهاى اسلامى سرایت نکند. اما همچنان که مى دانید برخورد انبیاء با مردم این گونه نبوده است، که خوب بودن یا بد بودن افراد را میراثى از پدر و یا در نتیجه تأثیر محیط دانسته و با سادگى از کنار آن بگذرند. با مطالعه در بیانات قرآن کریم درمى یابیم که قرآن کریم مطلبى غیر از این را مى فرماید.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/8/15:: 12:0 صبح     |     () نظر


 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری